سرگذشت تلخ دختر نوجوانی که قربانی سوء استفاده پدر معتادش شد

این دختر درباره سرگذشتش چنین گفت: پدرم از همان اوایل زندگی مشترکش اعتیاد به مواد مخدر داشت و همیشه برای برپایی بساط مصرف مواد با دوستانش در خانه محفل می گرفت و از من و مادرم بیگاری می کشید.

پدرم هیچ شغل ثابت و درآمدی نداشت و برای تهیه مواد دست به دزدی می زد و نهایتا به جرم سرقت به زندان افتاد و همین باعث شد مادرم طلاقش را بگیرد و مرا با خودش ببرد.

9 سالم بود که برای گذران زندگی به همراه مادرم به خانه های مردم می رفتیم و کار می کردیم ودر آنجا بود که متوجه شدم مادرم به دور از چشم من مواد مخدر مصرف می کند، کم کم کنجکاو شدم، خودم هم استفاده کردم، اوایل احساس سرخوشی و شادی داشتم اما رفته رفته مقدار مصرف موادم بیشتر شد به حدی که به هروئین روی آوردم، چون دیگر لذت مصرف اولیه را برایم نداشت.

زمانی که پدرم از زندان آزاد شد مادرم مرا به او تحویل داد و خودش ازدواج کرد، پدرم مرا به این خاطر نگه داشته بود که برایش پول در بیاورم و منبع درآمدی برایش باشم.

او مرا مجبور می کرد برای کار کردن به خانه فامیل بروم و وسیله های گران قیمتشان را سرقت کنم و در نهایت زمانی که داشتم گوشی موبایل یکی از اقوام را سرقت می کردم دستگیر شدم.

اکنون هم نمی دانم مادرم در کدام گوشه دنیاست، مادری که به رغم این همه مشقت و سختی در نهایت مجبور  شد زندگی اش را با کسی دیگر ادامه دهد و مرا تنها گذاشت و رفت. پدری دارم که تمام دغدغه اش مواد مخدر و درد خماری اش است و من مانده ام و تنی خسته که برای گذراندن زندگی حاضر به انجام هر کاری هستم.

الان که خوب نگاه می کنم می بینم به سبب اعتیاد والدینم به آن مواد خانمانسوز هیچ گاه دختری شاد، پر انرژی و خوشحال نبوده و نیستم و صد افسوس که حالا خودم هم به سبب مصرف مواد مخدر دیگر یک آدم معمولی هم نیستم، من یک فرد معتادم که روز به روز در این باتلاق بیشتر فرو می رود اما در کنار همه این سختی همه پدر و مادرها را قسم می دهم که زندگی خود و فرزندانشان را قربانی مواد مخدر نکنند.